سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رابطه قیام امام حسین(ع) و امر به معروف و نهی از منکر

 

 رابطه قیام امام حسین(ع) و امر به معروف ونهی از منکر

به شهادت قرآن کریم، خداوند حکیم به هنگام خلقت بشر، خوب و بد، شایسته و ناشایسته را به نفس او الهام می کرد:" فألهمها فجورها و تقواها»[1] و در عین حال که او را به نعمت- آن سلاح باطنی – متنعم کرد، از رسول ظاهری نیز محروم نساخت و انبیاء و رسولانی برای او فرستاد تا به واسطه آنان، هر آنچه که برای سعادت دنیا و آخرت لازم بود در دفتری به نام « دین» در دست آنها قرار داد تا این موجود پر رمز و راز بتواند در پرتو آن، رفتار فردی و اجتماعی خویش را سامان بخشد.

بنی آدم، غالباَ به جای لبیک به ندای باطنی و فطری اش، نفس اماره را پیروی کرد و همواره راه کژی را در پیش گرفت. روشن است که ساختمان اجتماعی یا جامعه، با کژی ها و انحراف های رفتاری متزلزل می شود و نمی تواند سعادت و کمال بشر را تضمین کند؛ از این رو، کنترل و مراقبت در رفتار فردی و اجتماعی جامعه امری ضروری خواهد بود. خدای علیم و حکیم که بر این امر واقف بوده، دستورالعمل خاصی در این باره ارائه داده است که در آن، افراد جامعه، یکدیگر را تحت نظارت قرار می دهند. این امر در ساز و کاری به نام« امر به معروف و نهی از منکر» قرار داده شده که در فرهنگ و زبان دانشمندان علوم اجتماعی به « نظارت اجتماعی» معروف است. در تعریف آن می گویند:« نظارت اجتماعی به ساز و کارهایی اطلاق می شود که جامعه برای واداشتن اعضایش به سازش کاری و جلوگیری از نا سازش کاری به کار می برد.[2]

در فرهنگ اسلام و منطق قرآن، بهترین جامعه و امت، جامعه ای است که امر به معروف و نهی از منکر و به تعبیر جامعه شناختی، نظارت عمومی در آن زنده و جریان داشته باشد؛ به همین جهت، امت اسلام را در جامعه اسلامی، بهترین امت معرفی کرده است، چرا که دارای ویژگی امر به معروف و نهی ازمنکر هستند. قرآن می فرماید:« کنتم خیر امّه أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر»[3]

اگر ما از درون مراقب خود باشیم و مردم از برون مراقب ما باشند و در رأس، نظامی سیاسی و حکومتی مشوق خوبی ها و مانع بدی ها باشد، بهترین امت خواهیم بود. علامه شهید مرتضی مطهری درباره این فریضه در اسلام می نویسد:« در اسلام، مسأله ای وجود دارد که در ملت های دیگر امروز دنیا به صورت یک قانون دینی وجود ندارد( البته نمی گویم پیغمبران سلف نداشته اند) و آن این است که اسلام نه تنها فرد را برای خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود، مسئول و متعهد می داند، بلکه فرد را از نظر اجتماع هم مسئول و متعهد می داند. امر به معروف و نهی از منکر همین است که ای انسان! تو تنها از نظر شخصی و فردی در برابر ذات پروردگار مسئول و متعهد نیستی، بلکه در مقابل اجتماع خود هم مسئولیت و تعهد داری»[4]

این مسئولیت چنان مهم است که از واجبات اسلام می باشد و اگر از آن سرپیچی شود، عذاب الهی را در پی خواهد داشت، چنان چه امام رضا(ع) از جدش رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود: هر گاه امت من امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر واگذار کنند، پس منتظر عذاب الهی باشند.[5]»

قرآن کریم عذاب الهی را این گونه بیان می کند: بگو خدا قادر است که از بالای سر یا از زیر پایتان عذاب بفرستد یا شما را دسته دسته کند یا این که زیان خود شما را به خودتان برساند( یعنی خودتان را به جان یکدیگر بیندازد.)[6]

به هر حال، یکی از دستورهای مهم در دین اسلام ، فریضه امر به معروف و نهی از منکر است. به فرموده روایات امر به معروف و نهی از منکر حتی از جهاد در راه خدا مهم تر است؛ زیرا جهاد در تمام عمر یکی دو بار صورت می گیرد؛ ولی این واجب الهی هر شب و روز در برابر چشم مردم جلوه گری می کند. مرحوم شیخ انصاری می فرماید: اگر امر به معروف و نهی از منکر نیاز به قدرت و ولایت داشت، واجب است که به سراغ تشکیل قدرت برویم و حکومت تشکیل بدهیم.[7] شهید مطهری می فرماید: این فریضه ضامن بقای اسلام است. ایشان در این باره می افزاید:« امر به معروف و نهی از منکر، یگانه اصلی است که ضامن بقای اسلام است و به اصطلاح، علت مبقیّه است. اصلا اگر این اصل نباشد، اسلامی نخواهد بود چرا که این اصل به معنای رسیدگی دائم به وضع مسلمین است».

تاریخ اجتماعی اسلام نشان می دهد که پیامبر گرامی اسلام(ص) با تکیه بر اصل نهی از منکر، ابتدا توانست پلیدی ها و انحراف ها را از جامعه جاهلی عرب بزداید و جامعه را اصلاح کند، سپس با بهره گیری از اصل امر به معروف جامعه ای بنیان نهد که در آن؛ ایثار، شهادت، عدالت، رستگاری و... جایگزین شقاوت و کژی ها ، ارزش های معنوی و انسانی به جای ارزش های جاهلی و غیر انسانی حاکم گردد. پس از رحلت پیامبر رحمت (ص) جامعه اسلامی به رهبری اصحاب سقیفه، راه انحراف در پیش گرفت و اعضای آن (مسلمانان) در مقابل آن انحراف آشکار، لب فرو بستند تا به تعبیر رسول خدا (ص) به یکدیگر واگذاشتند و خود را کنار کشیدند تا زمانه و زمینه در اختیار حکّام ناشایست قرار گرفت و آنان با خانه نشین کردن حجت حق، باب انحراف و بدعت را در دین گشودند و راه هدایت را بستند و کار دین و دنیای امت را به جایی رساندند که امیر مؤمنان علی (ع) در آغاز خلافت با حسرت از گذشته یاد کرده و می فرماید: کجا هستند خوبان، صالحان، آزاد مردان و سخاوتمندان شما؟ کجایند انسان های وارسته ای که در کسب و کارشان از حرام دوری کرده و در رفتار و عقیده شان پاکی می ورزیدند؟ مگر نه این است که شما وارث انسانهای بی ارزشی شده اید که لب جز به مذمت آنها حرکت نمی کند تا مقام آنها کوچک شمرده شود و برای همیشه فراموش گردند. [8]

آن قدر کژی و انحراف در دین ایجاد کردند و کسی فریاد نهی برنیاورد و مانع نشد تا این که کژی ها به باور تبدیل شد و مسلمانان در مقابل علی (ع) صف کشیدند و براساس این واقعیت است که علی (ع) به هنگامه جنگ می فرماید: «هم اکنون با برادران اسلامی خویش به واسطه تمایلات نابجا و کژی ها و انحرافات و شبهات و تأویلات ناروا می جنگیم»[9]

این وضعیت در جامعه اسلامی پس از شهادت مولود کعبه، وخیم تر و هولناک تر شد؛ زیرا معاویه با در دست گرفتن حکومت و سلطنت، یکه تاز میدان بدعت و انحرافات شده و با سیاست های تخریبی اش، جامعه اسلامی را به سوی بی دینی سوق داد و با زنده کردن ارزش های جاهلی، ارزش های معنوی و انسانی را کمرنگ نمود. آن گاه جامعه به سوی دنیا گرایی و انباشت ثروت حرکت کرد و دنیا طلبان و زراندوزان بر بیت المال تسلط کامل پیدا کردند. خلعت فرمانروایی سرزمین های اسلامی به دوش نااهلانی چون عمروبن عاص ها نهاده شد وآنان تا آنجا که توانستند جامعه را به ورطه نابودی کشاندند. جامعه جز پوسته ای اسلامی، چیزی نداشت و سرانجام محتوای اسلام به فراموشی سپرده شد. در چنین اوضاعی است که امام حسین (ع) خود را به قیام و نهی از منکر عملی مکلف می داند. گاه با سخنرانی و خطابه بر ضد بنی امیه و گاه با مصادره کردن اموال از کاروان شام در دوران زمامداری معاویه و سرانجام در زمان سلطنت یزید بن معاویه به قصد اصلاح امور جامعه و نهی از منکر به همراه همه دارایی اش که همانا خاندان عصمت و طهارت بودند به قیام بر می خیزد اینجا است که آن امام همام با سلاح امر به معروف و نهی از منکر، اراده اصلاح امت جدش را کرد آنجا که می فرماید: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید عن آمر باالمعروف وانهی عن المنکر و ...» به این منظور راه دشت نینوا را پیش می گیرد و در سرزمین کربلا خون مطهرش را به پای درخت اسلام نثار می کند تا با این عمل آگاهانه اش، اسلام ناب را از دست نااهلان نجات دهد.

نکته قابل توجه این است که، مقدس مآب ها نه تنها با امام حسین (ع) در احیای این اصل فراموش شده همراهی نمی کردند بلکه بر او خرده گرفتند و از این کار بر حذ ر داشتند. به این بهانه که ای حسین! پسر پیغمبر! شما که بهتر از ما به فقه آشنا هستید. شما که بهتر از ما دقایق احکام اسلام را می دانید. چرا رعایت شرایط و مقتضیات را نمی کنید؟! ایرادی که هنوز در ذهن برخی از افراد ضعیف الایمان و نا آشنایان با معارف، خلجان می کند.

می گویند، حسین عزیز! شما که می دانید یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر، احتمال تأثیر است. اوّل باید احتمال بدهید که گفته های شما اثر می کند تا تکلیف بیابید. اگر احتمال تأثیر نبود امر به معروف و نهی از منکرجا ندارد. در این شرایط و با این اوضاع ، چگونه امر به معروف  می کنید؟ شما که می دانید معاویه به هیچ کس حق سخن نداده، همه را پیش پا نشانده و سرکوب کرده بود . با این اوضاع وخیم و وضع اختناق و با این برنامه خشن که از هیچ مقامی احترام نمی شود، چگونه ممکن است روبه رو شده و امر به معروف و نهی از منکرکرد؟!

در این موقعیت نه تنها احتمال تأثیر نیست، بلکه نتیجه عکس خواهد داشت. انتقادی از انحرافات این دستگاه، آنها را جری کرده و بیشتر اسباب زحمت برای شما و دیگران خواهند کرد. شما اگر بخواهید صریحا از اعمال و اخلاق یزید انتقاد کنید و صریح و آشکار بگویی: چون یزید قمار می کند، شراب می خورد، انحرافات جنسی دارد، حق خلافت نداشته و باید از این پست مقدس کنار برود، بدیهی است که او هم ساکت ننشسته و درمقام مقابله بر خواهد آمد و کاربه جاهای باریک کشیده و موجبات ناراحتی فراهم می شود. خلاصه حسین عزیز! چون شرایط امر به معروف و نهی از منکر فراهم نیست، شما تکلیفی ندارید تا حرفی بزنید و اقدامی بکنید. حسین جان! وجود ناقص به از عدم صرف است. اکنون که شما در مدینه زندگی می کنید، جمعی از مؤمنین با شما هستند و کم و بیش جلساتی دارید و از احادیث و روایات جدتان گفت و گو می شود و مردم تا اندازه ای استفاده می کنند؛ اما اگر بخواهید با یزید برابری کنید، آنها جری شده، این باقی مانده را هم در هم ریخته و به کلی تشکیلات دینی را ازبین خواهند برد. حسین عزیز! این کار، خطرناک و نامناسب به نظر می رسد. خواهش می کنیم، تقاضا داریم، برای حفظ جان خود و همراهیان هم اگر هست، صرف نظر کرده تا فرصت مناسب تری به دست آید.

پاسخ امام حسین(ع) در مقابل این توهم ها این است:« مگر نه این که رسول خد(ص) فرموده اند که در چنین اوضاع و احوالی، اگر در صدد دگرگونی آن برنیایند و با قول و رفتارشان اعتراض نکنند، شایسته است که خدا چنین افرادی را به همراه ظالمان، بدعت گذاران و تغییر دهندگان دین خدا، در دوزخ و جهنم گرفتار خواهند کرد.»[10]

بدیهی است که امر به معروف و نهی از منکر یکی از اصول عملی اسلام است، که از مهمترین و عالی ترین واجبات اسلامی می باشد. درباره عظمت این دو وظیفه مهم، به تعبیری رساتر و کامل تر از آنچه در قرآن کریم و کلمات اهل بیت و امامان معصوم (ع) آمده است ، دست نمی یابیم. قرآن می فرماید شما مسلمانان بهترین امتی هستید که خدا برای مردم جهان نمایان فرمود، زیرا امر به معروف و نهی از منکر می کنید و ایمان به خدا دارید.[11] پیشوای یکتا پرستان حضرت علی (ع) می فرماید تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهی از منکر، همچون آب دهان در برابر دریای پهناور است.[12]

حضرت امام صادق (ع) فرمود: امر به معروف و نهی از منکر، روش پیامبران و شیوه صالحان و فریضه بزرگ الهی است، که سایر واجبات به وسیله آن برپا می شوند. [13]

همانگونه که سایر واجبات اسلامی، با وجود شرایطی بر انسان واجب می شوند، وجوب امر به معروف و نهی از منکر نیز شرایطی دارد. امر به معروف و نهی از منکر با وجود 4 شرط بر انسان واجب می شود:

الف- علم و آگاهی به معروف و منکر

ب- احتمال اثر کردن امر یا نهی

ج- اصرار داشتن مرتکب معصیت بر تکرار و استمرار گناه

د- ضرر و مفسده ای متوجه مال، آبرو و جان آمر و ناهی و یا یکی از مومنان نشود

فقها در توضیح شرط 4 (عدم ضرر و مفسده) می فرمایند: واجبات و منهیات الهی از نظر درجه اهمیت یکسان نیستند. بعضی از معروف ها و منکرها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازه ای با اهمیت است که برای حفظ آن واجب، یا نهی از آن منکر، باید بذل جان کرد ولی در برخی موارد حفظ جان بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر مقدم است. اینکه در کدام مورد امر به معروف و نهی از منکر باید تا حد بذل جان پیشرفت و درکدام مورد باید حفظ مال، آبرو و جان را مقدم داشت بستگی به موضوع امر به معروف و نهی از منکر دارد. اگر موضوع از احکام جزئی و در سطح محدود باشد حفظ مال، آبرو و جان مقدم است اما اگر موضوع در درجه بالای اهمیت است باید امر به معروف و نهی از منکر کرد گرچه انسان در این راه کشته شود. شهید مطهری می فرماید:«ارزش امر به معروف و نهی از منکر بالاتر از اینها است، البته با توجه به موردش. ببین امر به معروف و نهی از منکر را برای چه می خواهیم بکنی؟ در چه موضوعی می خواهی امر به معروف و نهی از منکر کنی؟ یک وقت موضوع کوچکی است، مثلا کسی کوچه را کثیف می کند، پوست خربزه را می اندازد در کوچه، شما اینجا باید نهی از منکر کنید. حال اگر بدانید اگر او را نهی کنید، یک فحش ناموس به شما می دهد، در این صورت این کار این قدر ارزش ندارد که شما یک فحش ناموسی بشنوید. یک وقت موضوعی است که اسلام برای آن اهمیتی بالاتر از جان و مال و حیثیت انسان قائل است. می بینی قرآن به خطر افتاده است، اصولا قرآنی به خطر افتاده است، آیا اینجا می گویی: امر به معروف نکن! نهی از منکر نکن! که اگر این را بگویم جانم، آبرویم در خطر است؟ اجتماع نمی پسندد و....»[14]

امام خمینی (ره) می فرماید:« اگر معروف و منکر از موضوعاتی باشد که از نظر اسلام بسیار مهم است و امر به معروف و نهی از منکر در چنین موضوعی، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است.»[15]

امام حسین (ع) نیز در چنین موقعیتی بودند و «معروف» اصل اسلام و سنت پیامبر(ص) بود که در حال از بین رفتن یا تحریف بود.

حضرت اباعبدالله الحسین (ع) دیدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصی که بر جامعه اسلامی حاکم بود، امر به معروف و نهی از منکر نکند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده می شود؛ نیز زحماتی که جد بزرگوارش برای اسلام کشیده است و جان فشانی شهیدانی که خونشان را در راه اسلام نثار کردند، در معرض بی اثر شدن است از این رو بر خود لازم دانست که قیام کند، گرچه جان خود و بستگانش را در این راه فدا کند. یک روز پیش از حرکت امام حسین (ع) از مدینه به طرف مکه مروان بن حکم، حضرت را در کوچه دید و گفت: یا اباعبدالله! تو را نصیحت می کنم به اینکه با یزید بیعت کنی که خیر دین و دنیایت در بیعت با یزید است. حضرت در پاسخ فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛ وقتی فردی مانند یزید حاکم امت باشد فاتحه اسلام خوانده است»[16]

بنابراین معلوم است که در آن زمان و موقعیت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جای دیگر فرمود« ألا ترون أن الحق لا یعمل به و أن الباطل لا یتناهی عنه، لیرغب المومن فی لقاء اله محقا، آیا نمی بیند به حق عمل نمی شود؟ آیا نمی بیند قوانین الهی پایمال می شود؟ آیا نمی بیند این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمی کند؟ در چنین اوضاعی، مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقاء پروردگار را در نظر بگبر.» [17]

نکته پایانی

جای بسی تأمل و تأسف است که وضعیت جامعه اسلامی به سویی کشیده شد که مسلمانان به جای آنکه معارف دین و هنجارهای فردی و اجتماعی درست و مطابق با ارزش های الهی را در رفتار و گفتار خاندان وحی جستجو کنند و وظیفه فردی و اجتماعی را از آنان بیاموزند درمقابل آنها قرار گرفته و می خواهند آنان را که ارزشهای الهی با گوشت و خون آنها عجین شده، متوجه احکام و تکالیفشان کرده و راه شایسته و بایسته را به آنان نشان دهند! این ها پیامد سیاست تخریبی معاویه و اصحاب سقیفه بر ضد خاندان وحی بوده است که آنان را در حد افراد معمولی و شاید پایین تر قرار دادند تا جایی که به توهین و سبّ آنها دستور دادند، تا جامعه نتواند از نور هدایت اهل بیت (ع) برخوردار شود و آنها در سایه بی خبری مردم بتوانند به حاکمیت خود ادامه دهند و صد افسوس که این سیاست زیان بار نتیجه داد. ولی سالار شهیدان با قیام خونین خود نهی از منکر کرد تا افزون بر انجام تکلیف الهی موجبات احیای این اصل اساسی و فراموش شده اسلام در جامعه گردد؛ چون با این رفتار، جامعه اسلامی را نیز بدین کار وادار کرد و این همان واقعیتی است که جنبش های زیادی پس از عاشورا و به تأسی از رفتار سیدالشهدا(ع) صورت گرفته است.

 

 

 

 

 

منابع:

- تبیین جامعه شناختی واقعه کرب و بلا، شمس ا... مریجی، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، تابستان 1382.

- پاسخ های برگزیده ویژه ماه محرم، گروه مؤلفان سید محمد اکبریان، محمد بهروز، محمد سبحانی نیا، حسن عاشوری، ناشر هستی نما، تهران 1385.

- ره توشه راهیان نور محرم 1432ه. ق- 1389ه. ش ، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم( پاد اندیشه).

- امربه معروف ونهی ازمنکر، محسن قرائتی، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، پاییز 1376.



1-  شمس، 8.

2- بروس کوئن، مبانی جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، ص152.

3- آل عمران، 110.

4- مرتضی مطهری، مجموعه آثار،ج 17، ص222.

5- کلینی، فروع کافی، ج5، ص59.

6-  انعام 65..

7- محسن قرائتی، امر به معروف و نهی از منکر،ص27.

8-  نهج البلاغه، خطبه 129.

9- نهج ابلاغه، خطبه 122.

10-  طبری، تارخ الامم و الملوک،ج4،ص304.

11- آل عمران، 110.

12- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 374.

13- وسائل الشیعه، ج11، ص395.

14- مجموعه آثار، ج17، ص267.

15- امام خمینی، تحریر الوسیله، ج1، ص472.

16- اعیان الشیعه، ج2، ص2.

17- بحارالانوار، ج42، ص192.



[ شنبه 93/2/6 ] [ 12:31 صبح ] [ ]

نظر

تبیین زمینه های وقوع جریان کربلا در دوره خلافت معاویه(قسمت آخر)

3-حذف نیروهای ارزشی

معاویه پس از اقدام به جعل احادیث فراوان در وهن شخصیت پیامبر، حرمت شکنی، ممانعت از انتشار فضایل و برتری خاندان عصمت وطهارت و فرمان سبّ و لعن علی توانسته بود تا حدود زیادی مردم و به ویژه اهل شام را از دست رسی به اهل بیت رسول خدا(ص) که به تمسک به آنان وصیت شده بودند، محروم سازد تا جایی که شامیان به هنگام خطابه امام زین العابدین آن گاه که فرمود: علی(ع) را در محراب عبادت کشتند، گفتند: مگر علی نماز می خوانده؟!

معاویه با وجود پلیدی که مرتکب شده بود، آرام ننشست و احساس امنیت نکرد؛ چون شیعیانی بودند که با بهره گیری از هدایت های علوی می توانستند همواره چراغ ارزش های علوی ونبوی را با هنجار های رفتاری و گفتاری خود در جامعه روشن نگه دارند و افراد جامعه در پرتو آن، رفتار فردی و اجتماعی خود را سامان بخشند. معاویه خوب می دانست تا درس آموختگان آن مکتب زنده اند و جامعه از نعمت وجود آنها برخوردار است ، نمی تواند جامعه اسلامی را به سوی فرهنگ جاهلی و ارزش های مادی سوق دهد و ارزش های غیر انسانی و الهی عصر جاهلیت را که از پدران خود به ارث برده بود در میان مسلمانان اجرا کند؛ از این رو فرمان خطرناک و وحشتناکی صادر کرد که تا روز قیامت این لکّه ننگین، دامن کارگردانان سقیفه را آلوده ساخت و دوزخ ابدی را برای خود و آنان آماده کرد. ابن ابی الحدید می نویسد:«معاویه، ضحّاک بن قیس فِهری را احضار کردو به منطقه کوفه روانه ساخت و به او دستورداد: هر عربی را دیدی که مطیع و دوست دار علی است بکش! ضحاک اموال مردم را غارت کرد و عرب ها را از دم تیغ گذراند». (6) او می گوید: معاویه بُسر بن أَرطاة را نیز به این کار مأمور کرد، بسر روانه ی مأموریت خود شد و به شهر مکه و مدینه حمله برد و غیر از افرادی که سوزانید، سی هزار نفر را کشت.(7)

خشونت، ارعاب، تهدید و قتل آن چنان بود که کسی جرأت ابراز و اظهار شیعه گری نداشت. در تاریخ آمده « این ارعاب و تهدید به حدی رسید که مسلمانان ترجیح می دادند آنها را کافر وزندیق بنامند؛ ولی شیعه علی(ع) نگویند. کار به جایی رسیده بود که شیعیان حتی در مورد مسائل واحکام دینی که مربوط به فضایل نبود از بردن نام علی می ترسیدند و با نام مستعار«ابو زینب» از آن حضرت اسم می بردند».

به این ترتیب، معاویه پس از تبلیغات سوء و ترور شخصیتی خاندان وحی به طور گسترده و وحشتناک به ترور فیزیکی و حذف نیرو های ارزشی دست زد تا بتواند با خیال آسوده، دین و ارزش های الهی آن را تحریف و دفن کند و با کمک جعّال مزدور و دست نشانده، افکار عمومی را متوجه خود و خاندان معاویه کرده و آنان را به عنوان الگو های رفتاری و هنجار های دین به جامعه معرفی نماید تا در جایگاه دینی و در نقش حاکم اسلامی، ارزش های غیر انسانی عصر جاهلیت را باز گرداند و از این طریق، امت اسلامی، رفتارهای فردی و اجتماعی خود را بر اساس آن ارزش ها سامان بخشند، چرا که ارزش ها  هدایتگر رفتار اند. در این جهت معاویه به کارگزاران خود دستور داد: «دوست داران عثمان و علاقه مندان وی و آن کسانی که روایات در فضیلت او نقل می کنند، شناسایی و به خود نزدیک سازید و اکرامشان کنید. آن چه را که ایشان در فضیلت عثمان نقل می کنند، برای من هم بنویسید و نام گوینده و نام پدر خاندانش را ثبت کنید و جایزه و خلعت و اموال فراوان به آنان ببخشید».

         4- ترویج قرائت های دیگر

پیش از این گفته شد که جامعه بدون استمداد و بهره گیری از ارزش ها در حیات خود، دچار مشکلات و معضلات هنجاری خواهد شد؛ چون رفتار فردی و اجتماعی افراد بر ارزش ها ی حاکم در جامعه مبتنی می باشد، به همین جهت جامعه شناسان، ارزش ها را چراغ هدایت رفتار فردی واجتماعی افراد جامعه می دانند.

معاویه با سیاست ارزش زدایی خود، خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام را خانه نشین و مهجور کرد و جامعه را از ارزش های نبوی و علوی محروم داشت و برای اینکه جامعه از ارزش ها یا الگوهای رفتاری خالی نماند و مشکلات هنجاری پیش نیاید و مردم در رفتار دینی و اسلامی خود متحیر نمانند، تلاش کرد تا با ترویج افکار التقاطی و قرائت های دیگری از دین و ارزش ها، این نقیصه را جبران کند. به همین جهت، فرقه «مرجئه»(8) را ترویج کرد که این فرقه قرائت جدیدی از ایمان ارائه داد و آنان از نخستین کسانی بودند که به ارجاء محض قائل شدند. فرقه دیگری که امویان تقویت و ترویج کردند، «جبرئه» بود تا بتوانند با تکیه بر آن، اعمال و رفتار خود را به خدا نسبت داده و جامعه اسلامی را مطیع و منقاد خود گردانند.

با تکیه بر تفکر این فرقه ها بود که بنی امیه توانست به نام دین، ارزش های جاهلی را زنده کند و رفتار امت اسلامی را به جهتی سوق دهند که نتیجه اش واقعه غم انگیز و دل خراش نینوا بود. در سایه چنین فقهی بود که مردمی که نام مسلمان داشتند و خود را امت محمد (ص) می دانستند به فرمان معاویه در برابر امام علی (ع) وامام مجتبی (ع) صف کشیده و به فرمان یزید، سر فرزند دختر پیامبر علیهماالسلام را بریدند و به شکرانه این عمل فجیع در کوفه، مسجد بنا کردند!

       5 - احیای تعصبات قبیله ای

منظور ازتعصب در این بحث، حمایت بدون قید و شرط و کورکورانه از چیزی می باشد بدون آنکه بداند حق یا باطل است و نه به این دلیل که به آن وابسته است. با ظهور اسلام تعصب بی پایه قبیله ای و قوم مداری بی اساس متزلزل شد و انشعاب و قبایل، تنها وسیله ای جهت شناسایی افراد معرفی شدند.(9) باتکیه براین منطق بود که اسلام، اقوام متعدد و مختلف عرب را از تکیه و تفاخر به تعصب قومی و قبیله ای بر حذر داشت؛ راه سعادت و خوی انسانی را به سوی شان گشود ودر پرتو آن توانست قبایل مختلف را به صورت ملتی واحد در آورد و اختلاف قبیله ای و نژادی را به فراموشی بسپارد. ولی پس از رحلت رسول خدا(ص) در زمان حکومت اموی ها این روحیه تعصبی، دیگر بار زنده گشته و افتخارات قبیله ای به رخ کشیده می شد.

پس از کشته شدن عثمان، امام علی(ع) در ایام زمامداری خود همواره سعی داشت از این منطق (منطقی که در آن ملاک برتری؛ رنگ، نژاد و...نبود، بلکه ی همه مسلمانان در حقوق اجتماعی یکسان بودند) غافل نباشد و اصرار امام بر این روش، باعث کناره گیری بسیاری از دنیا گران از آن حضرت گردید به طوری که از«فضل بن جنید» شنیده شد که می گفت: آن چه باعث کوتاهی حمایت مردم از علی(ع) گردید، یکی مسأله مربوط به اموال بود است و دیگر این که علی(ع) اشراف را بر دیگران برتری نمی داد، چنان چه عرب را بر عجم برتری نمی داد.(10) این در حالی بود که معاویه در دوران حیات علی(ع) پیوسته با تحریک روح تعصب قبیله ای میان قبایل عربی ساکن در عراق، دسیسه و توطئه می کرد و امتیاز های مادی و اجتماعی رؤسای قبایل شام را به رخ رؤسای قبایل عراق می کشید. پسر هند در دو مورد از روح تعصب قبیله ای بهره برداری می کرد: نخست این که با سخنان و رفتار خود، تعصب قبایل عربی را بر می انگیخت تا از یک سو، دوستی قبایل مزبور را از رهگذر دوستی رؤسای آنها جلب کند و از سوی دیگر، هر وقت قدرت ونفوذشان، حکومت او را تهدید کرد، آنها را به جان هم بیندازد. دوم این که تعصب نژادی عموم عرب بر ضد مسلمانان غیر عرب که موالی نامیده می شدند بر می انگیخت.

معاویه با تحریک تعصب نژادی و گسترش عداوت وکدورت میان آنان توانسته بود توجه آنها را از مبارزه با دشمن حقیقی شان، یعنی حکومت اموی منحرف سازد و به کینه های کوچک و بی اهمیتی که قبل از اسلام در آنان وجود داشت و باعث جنگ های طولانی شده بود، معطوف کند. رؤسای این قبایل نیز، مشغول بدگویی از دشمنان قبیله ای خود نزد زمامداران اموی شدند. این شگردی است که غالباَ حاکمان ظالم وزیاده خواهان در هر عصر و زمانی به کار می گیرند تا بتوانند در سایه آن به حاشیه امنیت رسیده و به حکمرانی خود بپردازند. شعار معروف« تفرقه بینداز و حکومت کن» به مسأله امروز اشعاردارد و معاویه به خوبی از این شگرد بهره گرفت؛ شگردی که از دوران جاهلیت به ارث برده بود. از مهم ترین پیامدهای نژاد پرستی معاویه، قتل امام حسین(ع) بود. او با اجرای این سیاست باعث شعله ور شدن آتش دشمنی و کینه های کهنه شد که به همراه خود، نوعی شعر سیاسی حزبی و قبیله ای را پدید آورد.     

لیت اشیاخی ببدر شهدوا     جزع الخزرج من وقع الأسل (11)

این اشعار به خوبی نشان می دهد که کشتن فرزند زهراء(س) در آن حادثه تلخ، چیزی جز بروز روح تعصب قبیله ای و کینه های کهنه نبود و خاندان امیه، هیچ گاه دل در گرو دین ندادند و سر کرنش به زیر نینداخته ومسلمان نشدند، بلکه تنها به قصد انتقام از دین و ارز شهای دینی، تسلیم قدرت الهی وحاکمیت نبوی شدند؛ ولی در دل، سنگری از کینه ساختند و در پشت آن به انتظار انتقام نشستند تا همه کینه های سربسته را در روز عاشورا با شمشیر عداوت باز کنند. از این رو جریان به شهادت رساندن سید وسالار شهیدان را از پیامد های تعصب قبیله ای معاویه و پیروانش می باشد.

     6- اوج حرکت تخریبی معاویه

سر انجام واپسین و مهلک ترین ضربه ای که معاویة بن ابی سفیان می توانست بر پیکر نو پای اسلام وارد سازد، قضیه ولایت عهدی یزید بود. او بنا داشت تا با جانشین کردن یزید به جای خود، رسالت خویش را که همانا جایگزین نمودن ارزش های جاهلی به جای ارزش های نبوی بود، به اتمام برساند. او خواست با این عمل وحشتناک خود، فاتحه اسلام را بخواند. زاده ی زهراء مرضیه (س) چه زیبا فرمود:« و علی الاسلام السّلام اذا قد بلیت الامة ُبراع مثل یزید»(12) آن گاه که فردی مثل یزید، فرمانروای امت گردد باید فاتحه اسلام را خواند. زیرا یزید فردی عیاش و بی دین بود وهیچ ابایی از آشکار کردن بی دینی خود نداشت. از ریختن خون مردم لذت می برد و از کشتن وشکنجه دیگران نشاط می یافت و ندیمان او سگ و بوزینه و بهترین شاهد بر خلق و خوی درنده ی او بودند.

امام حسین (ع) یزید را در یک جمله کوتاه، کاملاً معرفی می کند و می فرماید:« همانا یزید بن معاویه، مردی فاسق و شراب خوار وآدم کش و کسی است که آشکارا گناه و پرده دری می کند.»(13)

یزید، پس از رسیدن به حکومتی که نام اسلام را یدک می کشید، نتوانست حداقل تظاهر به تقوا و دین داری کند و خود را حتی به صورت ظاهر، فردی متدین و مؤمن معرفی کند، بلکه در اثر روح بی پروایی و هوس بازی که با جسم و روح او عجین گشته بود، آشکارا مرتکب گناهان بزرگ و کفر آمیز می شد و آن چنان به فساد و گناه دست می زد که برای همگان، روشن شده بود وی به کلی فاقد شایستگی و لیاقت احراز مقام بزرگ خلافت اسلامی و امارت بر مسلمانان می باشد.

سرّ انتخاب یزید

بی تردید، معاویه از هر کسی یزید را می شناخت و با اعمال، رفتار، وضعیت روحی و اخلاقی یزید آشنا بود و خوب می دانست که این فرد، حتی لیاقت مسلمان بودن را ندارد، چه رسد به این که خلیفه مسلمانان باشد. ولی در عین حال، بر ولایت عهدی و جانشینی او اصرار داشت. سرّ این اصرار در این است که اولاً معاویه دغدغه دین و ومحافظت از آن را ندارد تا به دنبال حاکمی متدین باشد. ثانیاً، هدف اصلی معاویه و همه همت  وتلاش او در دوران حاکمیت چندین ساله اش، تغییر ارزش ها ی الهی ونابودی اخلاق و احیای جاهلیت و ارزش های آن در جامعه بود؛ از این روی سعی می کرد تا بهترین جانشین را (یزید) داشته باشد. معاویه می دانست که ولایت عهدی یزید را جز افرادی دنیا طلب و سود جو کسی نمی پذیرد؛ بنابراین با بهره گیری از روش های متعدد تلاش کرد تا جانشینی فرزند فاسق خود را تثبیت کند. او در این راه از هر وسیله ای برای رسیدن به این هدف استفاده کرد. سرانجام معاویه با کنگره ای که در شام، مرکز حکومت تشکیل داد، ولایت عهدی یزید را تثبیت کرد و خیال خود را در جهت محو ارزش های اسلامی و الهی آسوده کرد.

 

1- مسعودی، مروج الذهب،ج3،ص143.

2- این گونه روایات در کتاب صحیح بخاری فراوان است.

3- محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح البخاری،ج2، ص255.

4- احزاب (33)،21.

5- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ج11،ص44.

6- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ج2،ص116-117.

7- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ج2.ص 6-7.

8-   برای مطالعه بیشتر به کتاب فرهنگ فرق اسلامی نوشته محمد جواد مشکور، صفحه 402 مراجعه شود.

9- حجرات(49)،13.

10- محمد تقی التستری، نهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه،ج12،ص198.

11- اللهوف فی قتلی الطفوف، ص79.

12- بحارالانوار،ج44،ص324.

13- اللهوف فی قتلی الطفوف، ص10.

 

 

منابع:

1- قرآن کریم.

2- شمس الله مریجی، تبیین جامعه شناختی واقعه کرب وبلا،انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی(ره)،1382.

3- ابوالحسن تنهایی، جامعه شناسی تاریخی اسلام، نشر روزگار،1378.

4- ره توشه راهیان نور، ویژه محرم الحرام 1431. بصیرت(1)،دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

5- ره توشه راهیان نور، ویژه محرم الحرام وصفر المظفر 1428ق، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

6- ره توشه راهیان نور، ویژه محرم الحرام وصفر المظفر 1426ق، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

 



[ شنبه 93/2/6 ] [ 12:11 صبح ] [ ]

نظر

تبیین زمینه های وقوع جریان کربلا در دوره خلافت معاویه(قسمت دوم)

پسر هند، مکانیسمی جهت تغییر ارزش های از پیش تعیین شده در پیش گرفت، که عبارت است از:

 1-حرمت شکنی رهبری

معاویه در جهت دفن ارزش های الهی و نبوی و احیای ارزش های جاهلی و غیر انسانی، نخست کوشید تا از منزلت قدسی پیامبر اکرم بکاهد و آن وجود ملکوتی را در حد یک انسان معمولی و حتی پایین تر از آن قرار دهد و در این راه از جاعلان مزدور بهره ها گرفت. آنان حدیث های فراوانی در وهن شخصیت پیامبر(ص) جعل و در جامعه منتشر کردند که در اینجا به نمونه ای از آن اشاره می کنیم:

بخاری در کتاب«صحیح» نقل می کند: عایشه می گوید: دو کنیزک آوازه خوان در خانه من، شعرهایی از عصر جاهلیت و جنگ های آن به آواز می خواندند. در این حال پیامبر وارد شد و بدون هیچ عکس العملی، روی بستر خویش دراز کشید. در این هنگام ابوبکر وارد شد و به محض برخورد با آوازه خوان با شدّت وتندی به من گفت: ساز و آواز شیطانی در محضر پیامبر؟

بخاری در روایت دیگری می گوید: ابوبکر به عده ای که مشغول ساز و آواز بودند گفت: ای بندگان خدا! آیا به ساز و آواز شیطان مشغول شده اید؟ رسول خدا به ابوبکر رو کرد وفرمود: رهایشان کن و کارشان نداشته باش! هر گروهی عیدی دارد و امروز هم عید ما می باشد.(3)

این گونه روایات ابتدا در جهت توجیه مجالس لهو و لعب و ترویج بی بند و باری و حتی اختلاط مرد و زن در جشن های گروهی و سپس در جهت به خاک سپردن و فراموش کردن نام و یاد آن پیامبر کرامت و انسانیت و احیای ارزش های دوران جاهلیت (ارزش هایی که رسم و مرام
ابوسفیان ها بود) جعل شد؛ چرا که معاویه سوگند یاد کرده بود نام محمد (ص) را از مأذنه ها پایین کشیده و دفن خواهند کرد.

معاویه خوب می دانست اگر نام و یاد رسول خدا (ص) در جامعه زنده و بالنده باشد و مردم بتوانند با تکیه بر آیه شریفه « لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» (4)، پیامبر و سنت او را سرمشق خود قرار دهند و با تأسّی از آن انسان کامل، راه کمال پیش گیرند، نمی تواند وصیت ابوسفیان را اجرا کند که گفته بود: حکومت را چون موم در دست گرفته و دست به دست هم داده و حفظ کنید. در آن صورت، همه تلاش های او و کارگردانان جریان سقیفه در احیای ارزش های جاهلی بی ثمر می ماند؛ از این رو سعی کرد با حرمت شکنی و همانند سازی، نام و یاد آن حضرت را به خاک بسپارد.

2- ممانعت از نشر فضایل خاندان وحی

 بدیهی است آن که بالندگی نام و یاد رسول الله(ص) در جامعه را برنمی تابد، هیچ گاه نمی تواند ببیند که مردم از فضیلت علی و فرزندانش همواره سخن می گویند؛ چرا که تلاش او زنده کردن ارزش های جاهلی است و نور وجود فرزندان رسول خدا(ص) و فضایل آنان در جامعه، هر گونه تاریکی جاهلیت را از بین می برد. آن جا که پرتو نور هدایت نبوی و ولایت علوی بتابد، جای جلوه گری گمراهی شب پرستان نیست؛ از این رو، معاویه در سال عام الجماعه فرمانی عمومی برای کارگزاران خود در تمام سرزمین اسلامی صادر کرد که در آن آمده بود:«هر کس که چیزی درفضیلت ابو تراب و خاندانش روایت کند، خون او هدر و مالش حرمت ندارد و از حوزه حفاظت حکومت بیرون خواهد بود. (5)

او فقط به ممانعت از انتشار فضایل خاندان بسنده نکرد، بلکه دستور داد احادیثی در ذم حضرت علی و فرزندانش(علیهم السلام) جعل کنند تا موجب دوری مردم از اهل بیت شود. با این دسیسه بود که معاویه توانست افکار عمومی شام را ازخاندان عصمت وطهارت دور سازد، تحت فرمان و تسخیر خود در آورد، به همراه یکصد هزار سرباز گوش به فرمان به جنگ با جانشین خدا و رسولش حرکت کند و قصه پر غصه جنگ صفین را به وجود آورد. او با این روش، نه تنها اهل بیت (علیهم السلام) را مهجور کرد، بلکه خود و بنی امیه را اهل بیت رسول الله معرفی نمود. آن گاه بود که مردم شام، بنی امیه را اهل بیت رسول خدا می دانستند.

معاویه انتظار داشت با شهادت علی ابن ابیطالب (ع)، نفوذ آن امام در دل ها و جایگاهش در بین مردم از بین برود؛ ولی بر خلاف انتظارش، علی(ع) به صورت الگویی عالی باقی ماند و این جریان، معاویه را از مقصودش که همانا نابودی ارزش های معنوی بود، باز می داشت؛ از این رو شدید تر از گذشته دستور داد که انتشار فضایل حضرت ممنوع شود و در منابر و خطبه ها او را سبّ کنند.

هر کس از این دستور سرپیچی می کرد مورد شکنجه، آزار و حتی اعدام قرار می گرفت. افرادی چون میثم تمار و حجر بن عدی از کسانی بودند که به جرم دوستی ولایت علی به فرمان او کشته شدند. معاویه حتی از صحابه رسول خدا(ص) انتظار داشت که مناقب علی را نقل نکنند. فرزند هند، پا را از این فراتر گذاشت و در مقابل نوردیدگان زهرا (س) امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) با بی شرمی و وقاهت تمام لب به دشنام علیه امام المتقین علی(ع) گشود و در منابر امام را سبّ می کرد. دلیل اصرار معاویه برعلی (ع) زدایی در جامعه این بود که بتواند ارزش های مادی و غیر انسانی را که از دوران جاهلیت به ارث برده بود در جامعه اسلامی پیاده کند و آن را به قبل از اسلام برگرداند.



[ پنج شنبه 89/1/5 ] [ 4:47 عصر ] [ ]

نظر

تبیین زمینه های وقوع جریان کربلا در دوره خلافت معاویه(قسمت اول)
بی تردید، جامعه نبوی در جایگاه جامعه ای نو بنیاد، همانند سایر جوامع شاهد دگرگونی هایی بوده و در حیات اجتماعی خود، تغییراتی را تجربه کرده است و از این جهت، حساسیتی وجود ندارد؛ ولی آن چه سبب توجه محققان و حساسیت متدینان شده، سمت و سوی این تغییرات بوده و می باشد.چه این که بر اساس شواهد و اسناد تاریخی، سیر و جهت این دگرگونی ها بعد از وجود مبارک و حیات بخش رسول گرامی اسلام(ص)، سیری نزولی و به تعبیری ققهرایی داشت و جامعه ای که با عنایت خداوند، و همّت محمد(ص)، و سرداری علی(ع) و همراهی مهاجر و انصار بر پایه ارزش های الهی و معنوی شکل گرفت، چند صباحی از عروج ملکوتی نگین خلقت نگذاشته بود که راه سقوط پیشه کرد و وضعیت به گونه ای تغییر یافت که اگر روزی مردم هنگام وضوی پیامبر اکرم(ص) پروانه وار دور وجود نورانی اش حلقه می زدند و برای تبرّک جستن به قطره های آب وضوی آن حضرت، گوی سبقت را از هم می ربودند، این بار نیز گرد هم آمده و از هم سبقت می گرفتند، ولی برای آن که میوه باغ نبوّت را در گودال غربت، تنها و بی یاور و با تیغ کین سر بریده و دامن عفت را آتش کشیده و خاندان عصمت را به اسارت برند و بر این همه بیدادگری پای کوبند و جشن پیروزی بر پاکنند!!
نوشتار حاضر در صدد بیان این است که چه دگرگونی هایی در جامعه نبوی رخ داد که امت محمد(ص) به جای مراجعه به اهل بیت رسول الله(ص) و حلقه زدن به دور خاندان وحی و عصمت، آنها را در محاصره مرگ بار خود قرار دادند؟ عاملان و کارگزاران این تغییرات چه کسانی بودند؟و مکانیزم این تغییرات چه بوده و به چه صورت انجام گرفته است؟

تغییر ارزش ها ی اصیل

[ یکشنبه 88/10/6 ] [ 9:50 عصر ] [ ]

نظر

ملاک شناخت سوره های مکی و مدنی

آیات قرآن به اعتبار محل نزول بر دو دسته ی مکی و مدنی تقسیم می شوند. شناخت آیات مکی ومدنی در تبیین آنها نقش مهمی را ایفا می کند و مفسری که مکی و مدنی بودن آیه ای را تشخیص دهد، اگر آشنایی با فضای اجتماعی مکه و مدینه داشته باشد، با دید گسترده تری به آیه می نگرد و مسیر آیه را بهتر تشخیص می دهد و مخاطبان اولیه ی آن را می شناسد و ناسخ از منسوخ آن را ساده تر تشخیص می دهد، علاوه بر اینکه با شناخت سوره های مکی و مدنی مراحل مختلف دعوت به اسلام آشکار می شود.

در تقسیم آیات به مکی و مدنی سه دیدگاه مختلف وجود دارد، ما در اینجا به بررسی اجمالی این سه دیدگاه بسنده می کنیم.

ادامه‌ی مطلب

[ دوشنبه 88/9/9 ] [ 7:0 صبح ] [ ]

نظر

::