سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رابطه قیام امام حسین(ع) و امر به معروف و نهی از منکر

 

 رابطه قیام امام حسین(ع) و امر به معروف ونهی از منکر

به شهادت قرآن کریم، خداوند حکیم به هنگام خلقت بشر، خوب و بد، شایسته و ناشایسته را به نفس او الهام می کرد:" فألهمها فجورها و تقواها»[1] و در عین حال که او را به نعمت- آن سلاح باطنی – متنعم کرد، از رسول ظاهری نیز محروم نساخت و انبیاء و رسولانی برای او فرستاد تا به واسطه آنان، هر آنچه که برای سعادت دنیا و آخرت لازم بود در دفتری به نام « دین» در دست آنها قرار داد تا این موجود پر رمز و راز بتواند در پرتو آن، رفتار فردی و اجتماعی خویش را سامان بخشد.

بنی آدم، غالباَ به جای لبیک به ندای باطنی و فطری اش، نفس اماره را پیروی کرد و همواره راه کژی را در پیش گرفت. روشن است که ساختمان اجتماعی یا جامعه، با کژی ها و انحراف های رفتاری متزلزل می شود و نمی تواند سعادت و کمال بشر را تضمین کند؛ از این رو، کنترل و مراقبت در رفتار فردی و اجتماعی جامعه امری ضروری خواهد بود. خدای علیم و حکیم که بر این امر واقف بوده، دستورالعمل خاصی در این باره ارائه داده است که در آن، افراد جامعه، یکدیگر را تحت نظارت قرار می دهند. این امر در ساز و کاری به نام« امر به معروف و نهی از منکر» قرار داده شده که در فرهنگ و زبان دانشمندان علوم اجتماعی به « نظارت اجتماعی» معروف است. در تعریف آن می گویند:« نظارت اجتماعی به ساز و کارهایی اطلاق می شود که جامعه برای واداشتن اعضایش به سازش کاری و جلوگیری از نا سازش کاری به کار می برد.[2]

در فرهنگ اسلام و منطق قرآن، بهترین جامعه و امت، جامعه ای است که امر به معروف و نهی از منکر و به تعبیر جامعه شناختی، نظارت عمومی در آن زنده و جریان داشته باشد؛ به همین جهت، امت اسلام را در جامعه اسلامی، بهترین امت معرفی کرده است، چرا که دارای ویژگی امر به معروف و نهی ازمنکر هستند. قرآن می فرماید:« کنتم خیر امّه أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر»[3]

اگر ما از درون مراقب خود باشیم و مردم از برون مراقب ما باشند و در رأس، نظامی سیاسی و حکومتی مشوق خوبی ها و مانع بدی ها باشد، بهترین امت خواهیم بود. علامه شهید مرتضی مطهری درباره این فریضه در اسلام می نویسد:« در اسلام، مسأله ای وجود دارد که در ملت های دیگر امروز دنیا به صورت یک قانون دینی وجود ندارد( البته نمی گویم پیغمبران سلف نداشته اند) و آن این است که اسلام نه تنها فرد را برای خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود، مسئول و متعهد می داند، بلکه فرد را از نظر اجتماع هم مسئول و متعهد می داند. امر به معروف و نهی از منکر همین است که ای انسان! تو تنها از نظر شخصی و فردی در برابر ذات پروردگار مسئول و متعهد نیستی، بلکه در مقابل اجتماع خود هم مسئولیت و تعهد داری»[4]

این مسئولیت چنان مهم است که از واجبات اسلام می باشد و اگر از آن سرپیچی شود، عذاب الهی را در پی خواهد داشت، چنان چه امام رضا(ع) از جدش رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود: هر گاه امت من امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر واگذار کنند، پس منتظر عذاب الهی باشند.[5]»

قرآن کریم عذاب الهی را این گونه بیان می کند: بگو خدا قادر است که از بالای سر یا از زیر پایتان عذاب بفرستد یا شما را دسته دسته کند یا این که زیان خود شما را به خودتان برساند( یعنی خودتان را به جان یکدیگر بیندازد.)[6]

به هر حال، یکی از دستورهای مهم در دین اسلام ، فریضه امر به معروف و نهی از منکر است. به فرموده روایات امر به معروف و نهی از منکر حتی از جهاد در راه خدا مهم تر است؛ زیرا جهاد در تمام عمر یکی دو بار صورت می گیرد؛ ولی این واجب الهی هر شب و روز در برابر چشم مردم جلوه گری می کند. مرحوم شیخ انصاری می فرماید: اگر امر به معروف و نهی از منکر نیاز به قدرت و ولایت داشت، واجب است که به سراغ تشکیل قدرت برویم و حکومت تشکیل بدهیم.[7] شهید مطهری می فرماید: این فریضه ضامن بقای اسلام است. ایشان در این باره می افزاید:« امر به معروف و نهی از منکر، یگانه اصلی است که ضامن بقای اسلام است و به اصطلاح، علت مبقیّه است. اصلا اگر این اصل نباشد، اسلامی نخواهد بود چرا که این اصل به معنای رسیدگی دائم به وضع مسلمین است».

تاریخ اجتماعی اسلام نشان می دهد که پیامبر گرامی اسلام(ص) با تکیه بر اصل نهی از منکر، ابتدا توانست پلیدی ها و انحراف ها را از جامعه جاهلی عرب بزداید و جامعه را اصلاح کند، سپس با بهره گیری از اصل امر به معروف جامعه ای بنیان نهد که در آن؛ ایثار، شهادت، عدالت، رستگاری و... جایگزین شقاوت و کژی ها ، ارزش های معنوی و انسانی به جای ارزش های جاهلی و غیر انسانی حاکم گردد. پس از رحلت پیامبر رحمت (ص) جامعه اسلامی به رهبری اصحاب سقیفه، راه انحراف در پیش گرفت و اعضای آن (مسلمانان) در مقابل آن انحراف آشکار، لب فرو بستند تا به تعبیر رسول خدا (ص) به یکدیگر واگذاشتند و خود را کنار کشیدند تا زمانه و زمینه در اختیار حکّام ناشایست قرار گرفت و آنان با خانه نشین کردن حجت حق، باب انحراف و بدعت را در دین گشودند و راه هدایت را بستند و کار دین و دنیای امت را به جایی رساندند که امیر مؤمنان علی (ع) در آغاز خلافت با حسرت از گذشته یاد کرده و می فرماید: کجا هستند خوبان، صالحان، آزاد مردان و سخاوتمندان شما؟ کجایند انسان های وارسته ای که در کسب و کارشان از حرام دوری کرده و در رفتار و عقیده شان پاکی می ورزیدند؟ مگر نه این است که شما وارث انسانهای بی ارزشی شده اید که لب جز به مذمت آنها حرکت نمی کند تا مقام آنها کوچک شمرده شود و برای همیشه فراموش گردند. [8]

آن قدر کژی و انحراف در دین ایجاد کردند و کسی فریاد نهی برنیاورد و مانع نشد تا این که کژی ها به باور تبدیل شد و مسلمانان در مقابل علی (ع) صف کشیدند و براساس این واقعیت است که علی (ع) به هنگامه جنگ می فرماید: «هم اکنون با برادران اسلامی خویش به واسطه تمایلات نابجا و کژی ها و انحرافات و شبهات و تأویلات ناروا می جنگیم»[9]

این وضعیت در جامعه اسلامی پس از شهادت مولود کعبه، وخیم تر و هولناک تر شد؛ زیرا معاویه با در دست گرفتن حکومت و سلطنت، یکه تاز میدان بدعت و انحرافات شده و با سیاست های تخریبی اش، جامعه اسلامی را به سوی بی دینی سوق داد و با زنده کردن ارزش های جاهلی، ارزش های معنوی و انسانی را کمرنگ نمود. آن گاه جامعه به سوی دنیا گرایی و انباشت ثروت حرکت کرد و دنیا طلبان و زراندوزان بر بیت المال تسلط کامل پیدا کردند. خلعت فرمانروایی سرزمین های اسلامی به دوش نااهلانی چون عمروبن عاص ها نهاده شد وآنان تا آنجا که توانستند جامعه را به ورطه نابودی کشاندند. جامعه جز پوسته ای اسلامی، چیزی نداشت و سرانجام محتوای اسلام به فراموشی سپرده شد. در چنین اوضاعی است که امام حسین (ع) خود را به قیام و نهی از منکر عملی مکلف می داند. گاه با سخنرانی و خطابه بر ضد بنی امیه و گاه با مصادره کردن اموال از کاروان شام در دوران زمامداری معاویه و سرانجام در زمان سلطنت یزید بن معاویه به قصد اصلاح امور جامعه و نهی از منکر به همراه همه دارایی اش که همانا خاندان عصمت و طهارت بودند به قیام بر می خیزد اینجا است که آن امام همام با سلاح امر به معروف و نهی از منکر، اراده اصلاح امت جدش را کرد آنجا که می فرماید: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید عن آمر باالمعروف وانهی عن المنکر و ...» به این منظور راه دشت نینوا را پیش می گیرد و در سرزمین کربلا خون مطهرش را به پای درخت اسلام نثار می کند تا با این عمل آگاهانه اش، اسلام ناب را از دست نااهلان نجات دهد.

نکته قابل توجه این است که، مقدس مآب ها نه تنها با امام حسین (ع) در احیای این اصل فراموش شده همراهی نمی کردند بلکه بر او خرده گرفتند و از این کار بر حذ ر داشتند. به این بهانه که ای حسین! پسر پیغمبر! شما که بهتر از ما به فقه آشنا هستید. شما که بهتر از ما دقایق احکام اسلام را می دانید. چرا رعایت شرایط و مقتضیات را نمی کنید؟! ایرادی که هنوز در ذهن برخی از افراد ضعیف الایمان و نا آشنایان با معارف، خلجان می کند.

می گویند، حسین عزیز! شما که می دانید یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر، احتمال تأثیر است. اوّل باید احتمال بدهید که گفته های شما اثر می کند تا تکلیف بیابید. اگر احتمال تأثیر نبود امر به معروف و نهی از منکرجا ندارد. در این شرایط و با این اوضاع ، چگونه امر به معروف  می کنید؟ شما که می دانید معاویه به هیچ کس حق سخن نداده، همه را پیش پا نشانده و سرکوب کرده بود . با این اوضاع وخیم و وضع اختناق و با این برنامه خشن که از هیچ مقامی احترام نمی شود، چگونه ممکن است روبه رو شده و امر به معروف و نهی از منکرکرد؟!

در این موقعیت نه تنها احتمال تأثیر نیست، بلکه نتیجه عکس خواهد داشت. انتقادی از انحرافات این دستگاه، آنها را جری کرده و بیشتر اسباب زحمت برای شما و دیگران خواهند کرد. شما اگر بخواهید صریحا از اعمال و اخلاق یزید انتقاد کنید و صریح و آشکار بگویی: چون یزید قمار می کند، شراب می خورد، انحرافات جنسی دارد، حق خلافت نداشته و باید از این پست مقدس کنار برود، بدیهی است که او هم ساکت ننشسته و درمقام مقابله بر خواهد آمد و کاربه جاهای باریک کشیده و موجبات ناراحتی فراهم می شود. خلاصه حسین عزیز! چون شرایط امر به معروف و نهی از منکر فراهم نیست، شما تکلیفی ندارید تا حرفی بزنید و اقدامی بکنید. حسین جان! وجود ناقص به از عدم صرف است. اکنون که شما در مدینه زندگی می کنید، جمعی از مؤمنین با شما هستند و کم و بیش جلساتی دارید و از احادیث و روایات جدتان گفت و گو می شود و مردم تا اندازه ای استفاده می کنند؛ اما اگر بخواهید با یزید برابری کنید، آنها جری شده، این باقی مانده را هم در هم ریخته و به کلی تشکیلات دینی را ازبین خواهند برد. حسین عزیز! این کار، خطرناک و نامناسب به نظر می رسد. خواهش می کنیم، تقاضا داریم، برای حفظ جان خود و همراهیان هم اگر هست، صرف نظر کرده تا فرصت مناسب تری به دست آید.

پاسخ امام حسین(ع) در مقابل این توهم ها این است:« مگر نه این که رسول خد(ص) فرموده اند که در چنین اوضاع و احوالی، اگر در صدد دگرگونی آن برنیایند و با قول و رفتارشان اعتراض نکنند، شایسته است که خدا چنین افرادی را به همراه ظالمان، بدعت گذاران و تغییر دهندگان دین خدا، در دوزخ و جهنم گرفتار خواهند کرد.»[10]

بدیهی است که امر به معروف و نهی از منکر یکی از اصول عملی اسلام است، که از مهمترین و عالی ترین واجبات اسلامی می باشد. درباره عظمت این دو وظیفه مهم، به تعبیری رساتر و کامل تر از آنچه در قرآن کریم و کلمات اهل بیت و امامان معصوم (ع) آمده است ، دست نمی یابیم. قرآن می فرماید شما مسلمانان بهترین امتی هستید که خدا برای مردم جهان نمایان فرمود، زیرا امر به معروف و نهی از منکر می کنید و ایمان به خدا دارید.[11] پیشوای یکتا پرستان حضرت علی (ع) می فرماید تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهی از منکر، همچون آب دهان در برابر دریای پهناور است.[12]

حضرت امام صادق (ع) فرمود: امر به معروف و نهی از منکر، روش پیامبران و شیوه صالحان و فریضه بزرگ الهی است، که سایر واجبات به وسیله آن برپا می شوند. [13]

همانگونه که سایر واجبات اسلامی، با وجود شرایطی بر انسان واجب می شوند، وجوب امر به معروف و نهی از منکر نیز شرایطی دارد. امر به معروف و نهی از منکر با وجود 4 شرط بر انسان واجب می شود:

الف- علم و آگاهی به معروف و منکر

ب- احتمال اثر کردن امر یا نهی

ج- اصرار داشتن مرتکب معصیت بر تکرار و استمرار گناه

د- ضرر و مفسده ای متوجه مال، آبرو و جان آمر و ناهی و یا یکی از مومنان نشود

فقها در توضیح شرط 4 (عدم ضرر و مفسده) می فرمایند: واجبات و منهیات الهی از نظر درجه اهمیت یکسان نیستند. بعضی از معروف ها و منکرها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازه ای با اهمیت است که برای حفظ آن واجب، یا نهی از آن منکر، باید بذل جان کرد ولی در برخی موارد حفظ جان بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر مقدم است. اینکه در کدام مورد امر به معروف و نهی از منکر باید تا حد بذل جان پیشرفت و درکدام مورد باید حفظ مال، آبرو و جان را مقدم داشت بستگی به موضوع امر به معروف و نهی از منکر دارد. اگر موضوع از احکام جزئی و در سطح محدود باشد حفظ مال، آبرو و جان مقدم است اما اگر موضوع در درجه بالای اهمیت است باید امر به معروف و نهی از منکر کرد گرچه انسان در این راه کشته شود. شهید مطهری می فرماید:«ارزش امر به معروف و نهی از منکر بالاتر از اینها است، البته با توجه به موردش. ببین امر به معروف و نهی از منکر را برای چه می خواهیم بکنی؟ در چه موضوعی می خواهی امر به معروف و نهی از منکر کنی؟ یک وقت موضوع کوچکی است، مثلا کسی کوچه را کثیف می کند، پوست خربزه را می اندازد در کوچه، شما اینجا باید نهی از منکر کنید. حال اگر بدانید اگر او را نهی کنید، یک فحش ناموس به شما می دهد، در این صورت این کار این قدر ارزش ندارد که شما یک فحش ناموسی بشنوید. یک وقت موضوعی است که اسلام برای آن اهمیتی بالاتر از جان و مال و حیثیت انسان قائل است. می بینی قرآن به خطر افتاده است، اصولا قرآنی به خطر افتاده است، آیا اینجا می گویی: امر به معروف نکن! نهی از منکر نکن! که اگر این را بگویم جانم، آبرویم در خطر است؟ اجتماع نمی پسندد و....»[14]

امام خمینی (ره) می فرماید:« اگر معروف و منکر از موضوعاتی باشد که از نظر اسلام بسیار مهم است و امر به معروف و نهی از منکر در چنین موضوعی، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است.»[15]

امام حسین (ع) نیز در چنین موقعیتی بودند و «معروف» اصل اسلام و سنت پیامبر(ص) بود که در حال از بین رفتن یا تحریف بود.

حضرت اباعبدالله الحسین (ع) دیدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصی که بر جامعه اسلامی حاکم بود، امر به معروف و نهی از منکر نکند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده می شود؛ نیز زحماتی که جد بزرگوارش برای اسلام کشیده است و جان فشانی شهیدانی که خونشان را در راه اسلام نثار کردند، در معرض بی اثر شدن است از این رو بر خود لازم دانست که قیام کند، گرچه جان خود و بستگانش را در این راه فدا کند. یک روز پیش از حرکت امام حسین (ع) از مدینه به طرف مکه مروان بن حکم، حضرت را در کوچه دید و گفت: یا اباعبدالله! تو را نصیحت می کنم به اینکه با یزید بیعت کنی که خیر دین و دنیایت در بیعت با یزید است. حضرت در پاسخ فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛ وقتی فردی مانند یزید حاکم امت باشد فاتحه اسلام خوانده است»[16]

بنابراین معلوم است که در آن زمان و موقعیت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جای دیگر فرمود« ألا ترون أن الحق لا یعمل به و أن الباطل لا یتناهی عنه، لیرغب المومن فی لقاء اله محقا، آیا نمی بیند به حق عمل نمی شود؟ آیا نمی بیند قوانین الهی پایمال می شود؟ آیا نمی بیند این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمی کند؟ در چنین اوضاعی، مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقاء پروردگار را در نظر بگبر.» [17]

نکته پایانی

جای بسی تأمل و تأسف است که وضعیت جامعه اسلامی به سویی کشیده شد که مسلمانان به جای آنکه معارف دین و هنجارهای فردی و اجتماعی درست و مطابق با ارزش های الهی را در رفتار و گفتار خاندان وحی جستجو کنند و وظیفه فردی و اجتماعی را از آنان بیاموزند درمقابل آنها قرار گرفته و می خواهند آنان را که ارزشهای الهی با گوشت و خون آنها عجین شده، متوجه احکام و تکالیفشان کرده و راه شایسته و بایسته را به آنان نشان دهند! این ها پیامد سیاست تخریبی معاویه و اصحاب سقیفه بر ضد خاندان وحی بوده است که آنان را در حد افراد معمولی و شاید پایین تر قرار دادند تا جایی که به توهین و سبّ آنها دستور دادند، تا جامعه نتواند از نور هدایت اهل بیت (ع) برخوردار شود و آنها در سایه بی خبری مردم بتوانند به حاکمیت خود ادامه دهند و صد افسوس که این سیاست زیان بار نتیجه داد. ولی سالار شهیدان با قیام خونین خود نهی از منکر کرد تا افزون بر انجام تکلیف الهی موجبات احیای این اصل اساسی و فراموش شده اسلام در جامعه گردد؛ چون با این رفتار، جامعه اسلامی را نیز بدین کار وادار کرد و این همان واقعیتی است که جنبش های زیادی پس از عاشورا و به تأسی از رفتار سیدالشهدا(ع) صورت گرفته است.

 

 

 

 

 

منابع:

- تبیین جامعه شناختی واقعه کرب و بلا، شمس ا... مریجی، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، تابستان 1382.

- پاسخ های برگزیده ویژه ماه محرم، گروه مؤلفان سید محمد اکبریان، محمد بهروز، محمد سبحانی نیا، حسن عاشوری، ناشر هستی نما، تهران 1385.

- ره توشه راهیان نور محرم 1432ه. ق- 1389ه. ش ، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم( پاد اندیشه).

- امربه معروف ونهی ازمنکر، محسن قرائتی، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، پاییز 1376.



1-  شمس، 8.

2- بروس کوئن، مبانی جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، ص152.

3- آل عمران، 110.

4- مرتضی مطهری، مجموعه آثار،ج 17، ص222.

5- کلینی، فروع کافی، ج5، ص59.

6-  انعام 65..

7- محسن قرائتی، امر به معروف و نهی از منکر،ص27.

8-  نهج البلاغه، خطبه 129.

9- نهج ابلاغه، خطبه 122.

10-  طبری، تارخ الامم و الملوک،ج4،ص304.

11- آل عمران، 110.

12- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 374.

13- وسائل الشیعه، ج11، ص395.

14- مجموعه آثار، ج17، ص267.

15- امام خمینی، تحریر الوسیله، ج1، ص472.

16- اعیان الشیعه، ج2، ص2.

17- بحارالانوار، ج42، ص192.



[ شنبه 93/2/6 ] [ 12:31 صبح ] [ ]

نظر